زندگی عشق و دیگر هیچ

یاد خدا آرامبخش دل هاست.

 

 آن گاه که تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس کردی... 

به خاطر بیاور

که زیبایی شهاب ها

 

از شکستن قلب ستارگان است.

نوشته شده در پنج شنبه 25 / 3 / 1391برچسب:,ساعت 17:43 توسط باران| |

 

 همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد،  

شاکی سختیهای دنیا نباش!

 

شاید تو بهترین بازیگر خدایی ...

نوشته شده در پنج شنبه 25 / 3 / 1391برچسب:,ساعت 17:38 توسط باران| |

لذت بوسه ای 

که بعد از قهر کردن هست

تو آشتی نیست!!!

نوشته شده در پنج شنبه 21 / 2 / 1391برچسب:,ساعت 8:21 توسط باران| |

 عاشق آن لحظه ام

که کنارت هستم

و کودک درونم از اشتیاق با تو بودن

می خواهد زمین و زمان را بهم بریزد!!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 2 / 1391برچسب:,ساعت 9:16 توسط باران| |

 جذابیت یک مرد اینه که بتونی

توی بحرانی ترین شرایط زندگیت

همه جوره بهش اعتماد کنی...

نوشته شده در دو شنبه 9 / 2 / 1391برچسب:,ساعت 12:21 توسط باران| |

 واااااااااااااااااااای خیلی خوشحالم


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 29 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 8:57 توسط باران| |

 خیلی استرس داشتم اما بلند شدم آماده شدم به خودم رسیدم.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 27 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 23:0 توسط باران| |

 امروز هم دنبال کارا بودم واسه گرفتن مجوز. امیدوارم که همه چی درست بشه. پدرم که موافقه.

مهیار هم با مامامنش صحبت کرده اونم موافقه. گفته میخواد منو ببینه. واااااااااااااااااااای 

 

نوشته شده در شنبه 27 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 15:30 توسط باران| |

 خیلی دارم فکر می کنم. به فکر یه کار درست و خوبم که دوست داشته باشم.

 با مهیار بعد از کلی فکر به یه نتیجه هایی رسیدیم. امیدوارم درست شه.

نوشته شده در شنبه 21 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 8:41 توسط باران| |

 هفته دوم عید خیلی بهم خوش گذشت


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 18 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 8:33 توسط باران| |

امشب قراره برم کیش، تا 8 روز دیگه هم نمیتونم مهیارو ببینم

ولی اونم میخواد 8روز دیگه بیاد کیش

باید روز شماری کنم.

دلم خیلی واسش تنگ میشه

نوشته شده در سه شنبه 28 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 20:39 توسط باران| |

می گم نمیدونم کاری که کردم درسته یا نه

می گی درسته حداقل تکلیفمون روشن می شه

امیدوارم...

نوشته شده در دو شنبه 27 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 11:36 توسط باران| |

دست و پایت را گم نکن!

عاشقی دست و پا نمی خواهد

یک دل می خواهد...

به وسعت دریای بی کران...

نوشته شده در پنج شنبه 25 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 8:49 توسط باران| |

 

گام هایت را آهسته تر بردار

وقتی با تو قدم می زنم

دیر رسیدن را بیشتر دوست دارم.

نوشته شده در جمعه 24 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 12:23 توسط باران| |

 متشکرم

 

متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده وا داشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.

برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که گفتی"دوستت دارم" و در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

به خاطر همه این ها هیچ وقت فراموش نکن که :

لبخند من به تو یعنی "عاشقانه دوستت می دارم" آغوش من همیشه برای تو باز است.

همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم، با جان و دل.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هر کسی برایم مهم تر هستی. همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم. تو همیشه برای من شادی می آوری بخصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری...

نوشته شده در دو شنبه 29 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 17:3 توسط باران| |

 

ماه را پهن می کنی زیر پاهایم!

ستاره را سنجاق می کنی به موهایم!

و ...

تابستانِ نگاهم سوت می زند:

من

هنوز و همیشه 

دوستت دارم!!!

نوشته شده در پنج شنبه 18 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 10:39 توسط باران| |

 

نترس

نترس و فقط به من تکیه کن

من تکیه گاه محکمی به نام خدا دارم

که مطمئنم

من و تو رو

ما می کنه و پیش هم نگه می داره.

نوشته شده در پنج شنبه 18 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 9:28 توسط باران| |

 آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو آرامش یافته ام

که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده که تا ابد در دل این زیبایی آرامش یابم

و دورم کن...

از این قومی که غرق در گناه ...

به پاکی من و تو شلاق می زنند ...

نوشته شده در سه شنبه 14 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 11:48 توسط باران| |

 تو خیلی خوبی، اینو ذهنم میگه

تو بهترینی، اینو ذهنم می گه

تو هیچی کم نداری، اینو هم ذهنم می گه

تو تکی و دومی نداری، اینو هم ذهنم می گه

به هیچ چیز و هیچ کس نمی تونم اعتماد کنم جز ...

تو ذهن ِ من تو پاکترینی

 

نوشته شده در دو شنبه 13 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 17:9 توسط باران| |

 گاهی وقتا زندگی تمام حواسشو جمع می کنه که ببینه کی رو 

بیشتر از همه دوست داری تا درست همونو ازت بگیره،

کاش هیچ وقت نفهمه چقدر دوست دارم.

نوشته شده در دو شنبه 13 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 16:58 توسط باران| |

 بیا بشین برای دلم نقشه ای بکش

لبخندی برای همیشه بتراش

بر دهانم

تا حتی در نبودنت

از فراقت شاد باشم

شاد...

نوشته شده در دو شنبه 13 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 9:19 توسط باران| |

 از دلم تا عشق

فاصله تنها یک "تو" ست.

نوشته شده در دو شنبه 13 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 9:16 توسط باران| |

مثل یک ترانه ی عاشقانه

تو را از حفظ می دانم

دوست داشتن را

تو زیبا می کنی!

 

نوشته شده در پنج شنبه 11 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 8:34 توسط باران| |

کاش تکلیف عشقمان هم

به سادگیه

تکلیف های کودکی روشن می شد!!

کاش!!

نوشته شده در جمعه 10 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 16:37 توسط باران| |

لبریزم از عشق تو و           سرشارم از هوای تو
 

نوشته شده در چهار شنبه 8 / 12 / 1390برچسب:,ساعت 8:36 توسط باران| |

 

ببوسش... حتماً قبلِ خواب بِ بوسش.

حتی اگه با هم دعوایِ بدی کرده باشید... حتی اگه بهت گفته از این زندگیِ ِ کوفتی خسته

شده... حتی اگه برچسب " بداخلاق" بهت چسبونده باشه!

بِ بوسش...حتی اگه بهتون گیر ِ بیخود داده باشه... گفته باشه از لباسی که شما

عاشقشی متنفره!

بِ بوسش... حتی اگه بوی ِ عرق و خستگی می ده... حتی اگه خیلی وقته براتون گل

نخریده!

  بِ بوسش... وقتی زیر پیرهنی سفید ِ حلقه ای پوشیده و بازوهای ِ سفیدش رو با اون پیچ ِ

ماهیچه ای ِ مردونه انداخته بیرون... وقتی صورتش ته ریش ِ جذابی داره... وقتی صداش

خسته ُ خمار ِ خوابه!

بِ بوسش... حتی اگه شما رو رنجونده و غرورش نمی ذاره دلجویی کنه... حتی اگه گرسنه

اس و با شما مثل ِ آشپز ِ دربارش برخورد می کنه... حتی اگه یادش می ره ازتون تشکر کنه!

بِ بوسش... وقتی براتون یه آهنگ جدید می ذاره و میگه: "اینو برای تو آوردم"... وقتی تو

چشاش پُر ِ خواستنه!

بِ بوسش ... حتی اگه از عصبانیت دارید دیوونه می شید... حتی اگه با حرص می خوایید از

خونه بزنید بیرون و اون محکم بازوهاش رو دورتون حلقه می کنه و وسط جیغ های ِ شما با

خنده می گه: " عزیزم، کجا میخوای بری این وقته شب؟

بِ بوسش ...وقتی ناغافلی لباسی رو خریده که هفته ی پیش، پشت ِ ویترین دیدین و فقط یه

کلمه گفتین این چه خوشگله! وقتی دستاش پر از خرید خونه ان و در ُ با پاش می بنده!

بِ بوسش ... حتی اگه با دوستاش تلفنی یک ساعت حرف میزنه و شامتون سرد شده...

حتی اگه رو دنده " نه " گفتن افتاده!

بِ بوسش ... وقتی شما رو وسط آرایش کردن می بوسه... وقتی باهاتون کشتی می گیره و

مثل ِ پر از رو زمین بلندتون میکنه... وقتی تو دل تنگی هاتون داوطلبانه می بردتون بیرون و شما

رو تو شهر می گردونه!

ببوسش... حتماً قبل ِ خواب ببوسش!

شاید فردایی نباشه...

شاید شما فردا نباشید...

شاید اون فردا نباشه...

شاید و شاید و شاید!

زندگی رو از دست ندید.

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 29 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 9:19 توسط باران| |

 

از هفته قبل با مهیار برنامه ریختیم که پنج شنبه و جمعه رو با رضا و ژاله بریم قشم.


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 29 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:26 توسط باران| |

 

نوشته شده در چهار شنبه 24 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 12:21 توسط باران| |

 

 

دلتنگ شدن حس نبودن کسی ست که

تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند.

نوشته شده در چهار شنبه 24 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 12:10 توسط باران| |

 

بعد از مدتها دیروز خیلی بهم خوش گذشت...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 19 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:39 توسط باران| |

 

خداوندا!!!

تو می دانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت

دلم بین امید و ناامیدی می زند پر

می زند فریاد: خداوندا...

مرا مگذار تنها،لحظه ای حتی...

نوشته شده در شنبه 18 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:38 توسط باران| |

 

نوشته شده در چهار شنبه 17 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:10 توسط باران| |

 

دلم آرامش می خواهد

در بی دلهره ترین آغوش مردانه دنیا...!!!

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 17 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:7 توسط باران| |

 

 

مـن

امتـحان کـرده ام !

آدم پـیــــــر می شود !

وقتــــی

عزیزش را صــدا می زنـد...

 و

جـوابـــــی نمـی شـنـود ..!

     

 

نوشته شده در دو شنبه 15 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 17:5 توسط باران| |

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 13 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 11:5 توسط باران| |

 

همین که هستی

همین که لابه لای کلماتم

نفس می کشی 

راه میروی

در آغوشم میگیری

همین که پناه واژه هایم شده ای

همین که سایه ات هست

همین که کلماتم از بی "تو"یی

یتیم نشده اند

کافیست‌ برای یک عمر آرامش 

باش

حتی همین قدر دور

حتی همین قدر دست نیافتنی...

نوشته شده در جمعه 12 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 10:2 توسط باران| |

 

آی می چسبه زمستون به صرف کمی آغوش

نوشته شده در جمعه 12 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 9:21 توسط باران| |

 

 

جایگاهت اینجاست

میبینی؟؟؟؟؟؟؟؟

شکل یک پنج است ولی وارونه

 

نمیدانم

تنگ است یا نه؟

نمیدانم جا شده ای یا نه؟

اما میدانم وقتی نیستی تنگ میشود و ازارم میدهد

ان وقت باید انقدر گریه کنم تا ارام شود بعد

چشم به در بدوزم تا مطمئن شود

 

بعد از این همه اگر امدی که امدی

اگر نیامدی وای بر من..

دیوانه میشود و به من زور میگوید که:

زنگ بزن صدایش کن برایش گل بفرست

 

بهانه ای جور کن

نمیدانم یک کاری بکن . بعد..

این من هستم که با تو حرف میزنم

تا تو بیایی

نگاه کن!

ببین چقدر اینجا جایت خالی ست

سبز هم نمیشود تا تو نباشی

جایگاهت اینجاست میبینی؟

برگرد...

 

نوشته شده در جمعه 12 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:34 توسط باران| |

 

دلم مي خواست بهانه اي باشي

براي فراموش كردن همه چيز

اما حالا دلم مي خواهد

بهانه اي باشد براي فراموش كردن تو

 

نوشته شده در جمعه 12 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 8:26 توسط باران| |

 حالم بهتره، یکم روحیه گرفتم.

ظهر که رفتم خونه همکلاسیم "م" که یه دوست واقعیه بهم زنگ زد، حال و احوال پرسید و حال مامی رو پرسید و کلی دلداریم داد، دست خودم نبود زدم زیر گریه وقتی فهمید گریه می کنم بیشتر دلداریم داد گفت چیزی نیست با مراعات درست می شه. خیلی بهم روحیه داد و آرومم کرد. واقعا ازش ممنونم.

اینجاهاست که میبینی دوستات چقدر معرفت دارن و وقتی می بینن داغونی بلندت کنن، نذارن تو داغونیت بمونی.

چون واقعا وقتی روحیتو می بازی، یکی باید بیاد بهت روحیه بده.

الان هم تصمیم دارم مامی رو ببرم تا دوباره آزمایش بده و رژیم غذایی رو از دکتر بگیرم و مراقبش باشم. مطمئنم تا سه ماه دیگه حال مامی خوب, خوب می شه.

نوشته شده در شنبه 11 / 11 / 1390برچسب:,ساعت 16:31 توسط باران| |


Power By: LoxBlog.Com